نقد فيلمنامه «گيلاس هايي كه كمپوت شد»


 






 

عكسي كه اسمش عشق است
 

زني كه شوهرش را در جنگ از دست داده است، حالا در كشاكش ازدواج ديگري است و براي اين ازدواج بايد عكسي را براي خواستگارش تهيه كند. او كه هنوز دل به شوهر از دست رفته اش بسته،‌ دوست دارد همان عكسي را بيابد كه روز قبل از سفر شوهرش، ‌با او در عكاسخانه اي انداخته است. ولي از آنجايي كه عكاس، ‌آن عكس را ديگر در بايگاني ندارد،‌ عكس جديدي از زن مي گيرد. در تاريك خانه، ‌بر خلاف انتظار ما‌، همان عكسي ظاهر مي شود كه زن در پي آن بود.
شايد مثل اين ايده را بشود در فيلم هاي كوتاه ديگر هم پيدا كرد. ايده اي كه در آن، ‌احياي نشانه اي از يك فرد غايب،‌ برحضور معنوي او دلالت مي كند. اما چيزي كه فيلم گيلاس هايي كه كمپوت شد را نسبت به داستان هاي مشابهش متفاوت مي كند، ‌توجه آن به جزئيات است. گرايش به جزئيات يكي از ويژگي هاي مهم فيلم هاي شيرواني و طبيعتاً‌ فيلم گيلاس هايي كه كمپوت شد است. اين گرايش خود را بيشتر در نكات اجرايي نشان مي دهد، ‌اما اين به معناي آن نيست كه در فيلمنامه نشانه هاي ريزنگري فيلمساز را نيابيم. جزئيات در فيلمنامه گيلاس هايي كه كمپوت شد هم قابل تشخصي اند: تأكيد بر روي عكس گرفتن زن و شوهر درست روز قبل از سفر مرد، ‌گفت و گوي زن با عكاس درباره عكس هاي قديمي،‌ گفت و گوي مفصل زن و شوهر در شب قبل از سفر مرد و ... اگر هر كدام از اينها را از فيلمنامه حذف كنيم، ‌به خط اصلي داستان صدمه اي وارد نخواهد شد. مثلاً‌ اگر فقط شاهد لحظه خداحافظي زن و شوهر در فضايي عاشقانه مي بوديم و بعد تلفن مادر را مي شنيديم كه زن را به گرفتن عكسي آراسته ترغيب مي كند، ‌سپس به عكاس خانه مي رفتيم و شاهد چاپ شدن عكس قديمي به جاي عكس جديد مي بوديم، از خط اصلي قصه گيلاس هايي كه كمپوت شد دور نمي شديم، اما كاملاً معلوم است كه در آن صورت با محصولي روبه رو بوديم كه ديگر اسمش گيلاس هايي كه كمپوت شد، نبود. اين همان ويژگي اي است كه فيلمنامه گيلاس هايي كه كمپوت شد را از نمونه هاي مشابهش متمايز مي كند.
بديهي است كه فيلمنامه كوتاه به واسطه مدت زمان اندكش‌، به اندازه فيلمنامه هاي بلند نمي تواند به درون شخصيت هايش نفوذ كرده و انگيزه ها و افكار آنان را كند و كاو كند. فيلمنامه كوتاه را مي توان فيلمنامه اي با يك نقطه عطف دانست: يك لحظه جذاب و گير ا كه تمام مقصود و هدف فيلمنامه نويس را در خود دارد و بقيه فيلم توضيحات و حواشي اي بر اين نقطه جذاب هستند. از اين ديد‌، فيلمنامه گيلاس هايي كه كمپوت شد را مي توان فيلمنامه اي دانست كه در حد وسع خودش از جزئيات بسياري بهره برده تا از آن طريق بتواند ما را با مسائل دروني آدم هاي فيلم آشنا كند. چنين است كه ما نسبت به اصلي ترين ويژگي هاي تمام آدم هاي فيلم آگاهيم: مادر را مي فهميم كه چرا بايد درباره دخترش نگران باشد‌، زن فيلم را درك مي كنيم چون مي دانيم يا حداقل شنيده ايم كه عشق چيست و عكاس را به عنوان كسي كه راضي كردن مشتري برايش يك اصل است، مي شناسيم. دراين ميان از مرد فيلم چيز زيادي نمي دانيم و اين طبيعي است! ‌او يك روح است‌، يك حضور است‌، موتور محركه قصه است كه بايد منزه باشد و غرقه در هاله اي از ابهام. بنابراين مي شود گفت كه او را هم مي شناسيم. شيرواني با اختصاص دادن لحظات قابل توجهي از فيلمنامه به شخصيت هاي فيلمنامه اش،‌ موفق شده ما را با آدم هايي به اصطلاح با گوشت و خون روبه رو كند. اتفاقي كه در فيلمنامه هاي كوتاه کمتر پيش مي آيد.معمولاً فيلمنامه نويسان کوتاه به دام قصه گويي هاي طولاني مي افتند و تمام مدت زمان فيلمشان را صرفاً‌ به توضيح اتفاقات قصه اختصاص مي دهند، توضيحي كه در بسياري از مواقع ناكام است. به اين ترتيب شخصيت هاي فيلمنامه هاي آنان تبديل به عناصر مكانيكي اي مي شوند كه در خدمت پيش بردن داستان به فيلمنامه وارد شده اند. چنين است كه بسياري اوقات با فيلمنامه هايي روبه رو هستيم كه به اصطلاح آدم هاي باورپذيري ندارند.
با اين همه،‌ شيرواني به شهادت فيلمنامه گيلاس هايي كه كمپوت شد و ديگر فيلم هايش،‌ نشان مي دهد كه تمايلي به نمايش انسان ها در بستر طبيعت ندارد: فيلمنامه گيلاس هايي كه كمپوت شد در شهر مي گذرد و در فضايي كه جزو غير ناتوراليستي ترين فضاهاي شهري است. ارتباط عاشق و معشوق در اين فيلم برخلاف سابقه ذهني ما با عناصر طبيعي- مثل گل- شكل نمي گيرد، بلكه برعكس، ‌عشاق گيلاس هايي كه كمپوت شد با نقاشي كردن روي بدن عشق ورزي مي كنند، با مصنوعي از بشر. همچنين است ارتباط مادر و دختر كه به وسيله تلفن و آن هم در مكانيكي ترين شكلش (پيام گير) برقرار مي شود. شايد به همين دليل است كه شخصيت زن فيلم،‌ پاسخ عشقش را از باد و باران نمي گيرد،‌ يا مثلاً‌ به پاداش عشق پايداري كه به شوهرش دارد، ‌او را در فضايي ذهني نمي بيند، ‌حتي حضورش را هم به شكلي غير مستقيم حس نمي كند، بلكه جوابش را از واسطه اي غير طبيعي (= مصنوع) مي گيرد؛‌ از يك عكس.
منبع: ماهنامه فيلم نگار شماره 27 ‌